عنه صلی الله علیه و آله : الطّیبُ یَسُرُّ ، وَالعَسَلُ یَسُرُّ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ یَسُرُّ ، وَالرُّکُوبُ یَسُرُّ.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : بوى خوش ، شاد مى کند . خوردن عسل ، شادى مى آورد . نگاه کردن به سبزه ، شادى مى آورد . سوارکارى ، شادى مى آفریند .
الإمام علىّ علیه السلام : الطّیب نُشرَةٌ ، وَالعَسَلُ نُشرَةٌ ، وَالرُّکوبُ نُشرَةٌ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ نُشرَةٌ.
امام على علیه السلام : بوى خوش ، نشاط آور است . عسل ، نشاط آور است . سوارکارى ، نشاط آور است . نگاه کردن به سبزه ، نشاط آور است .
الإمام الباقر علیه السلام : کانَ فی بَنی إسرائیلَ رَجُلٌ عاقِلٌ کَثیرُ المالِ وکانَ لَهُ ابنٌ یُشبِهُهُ فِی الشَّمائِلِ مِن زَوجَةٍ عَفیفَةٍ ، وَکانَ لَهُ ابنانِ مِن زَوجَةٍ غَیرِ عَفیفَةٍ ، فَلَمّا حَضَرَتهُ الوَفاةُ ، قالَ لَهُم : هذا مالی لِواحِدٍ مِنکُم . فَلَمّا تُوُفِّیَ ، قالَ الکَبیرُ : أ نَا ذلِکَ الواحِدُ .
وقالَ الأَوسَطُ : أ نَا ذلِکَ .
وقالَ الأَصغَرُ : أ نَا ذلِکَ .
فَاختَصَموا إلى قاضیهِم قالَ : لَیسَ عِندی فی أمرِکُم شَیءٌ ، اِنطَلِقوا إلى بَنی غَنّامٍ الإِخوَةِ الثَّلاثِ فَانتَهَوا إلى واحِدٍ مِنهُم فَرَأَوا شَیخاً کَبیرا .
فَقالَ لَهُم : اُدخُلوا إلى أخی فُلانٍ فَهُوَ أکبَرُ مِنّی فاسأَلوهُ .
فَدَخَلوا عَلَیهِ ، فَخَرَجَ شَیخٌ کَهلٌ ، فَقالَ : سَلوا أخِیَ الأَکبَرَ مِنّی .
فَدَخَلوا عَلَى الثّالِثِ فَإِذا هُوَ فِی المَنظَرِ أصغَرُ فَسَأَلوهُ أوَّلاً مِن حالِهِم ، ثُمَّ مُستَبیناً لَهُم فَقالَ : أمّا أخِی الَّذی رَأَیتُموهُ أوَّلاً هُوَ الأَصغَرُ وإنَّ لَهُ امرَأَةَ سَوءٍ تَسوؤُهُ وقَد صَبَرَ عَلَیها مَخافَةَ أن یُبتَلى بِبَلاءٍ لا صَبرَ لَهُ عَلَیهِ ، فَهَرَّمَتهُ ، وأمَّا الثّانی أخی فَإِنَّ عِندَهُ زَوجَةً تَسوؤُهُ وتَسُرُّهُ وهُوَ مُتَماسِکُ الشَّبابِ ، وأمّا أ نَا فَزَوجَتی تَسُرُّنی ولا تَسوؤُنی لَم یَلزَمنی مِنها مَکروهٌ قَطُّ مُنذُ صَحِبَتنی ، فَشَبابی مَعَها مُتَماسِکٌ ، وأمّا حَدیثُکُمُ الَّذی هُوَ حَدیثُ أبیکُمُ ، انطَلِقوا أوّلاً وبَعثِروا قَبرَهُ وَاستَخرِجوا عِظامَهُ وأحرِقوها ، ثُمّ عودوا لأَِقضِیَ بَینَکُم .
فَانصَرَفوا فَأَخَذَ الصَّبِیُ سَیفَ أبیهِ وأخَذَ الأَخَوانِ المَعاوِلَ فَلَمّا هَمّا بِذلِکَ ، قالَ لَهُمُ الصَّغیرُ : لا تُبَعثِروا قَبرَ أبی وأ نَا أدَعُ لَکُما حِصَّتی ، فَانصَرَفوا إلَى القاضی .
فَقَال : یُقِنعُکُما هذا ، اِیتونی بِالمالِ .
فَقالَ لِلصَّغیرِ : خُذِ المالَ فَلَو کانَا ابنَیهِ لَدَخَلَهُما مِنَ الرِّقَّةِ ، کَما دَخَلَ عَلَى الصَّغیرِ .
امام باقر علیه السلام : در میان قوم بنى اسرائیل ، مردى خردمند و ثروتمند بود . وى را پسرى بود از همسرى پاک دامن که در شمایل ، شبیه وى بود و دو پسر داشت از همسرى غیرِ پاک دامن . چون هنگام مرگش فرا رسید ، به آنان گفت : این ثروت من ، براى یکى از شماست .
چون از دنیا رفت ، پسر بزرگ تر گفت : «آن یکى من هستم» .
پسر وسطى گفت : «آن یکى ، من هستم» .
پسر کوچک تر گفت : «آن یکى ، من هستم» .
[چون نزاع بالا گرفت ،] شکایت به قاضىِ شهر بردند . قاضى گفت : مرا در این باره ، نظرى نیست . نزد سه برادر که فرزندان چوپان اند ، بروید .
آنها نزد یکى از برادران آمدند و پیرى کهن سال را دیدند . به آنان گفت : نزد برادرم بروید . او از من بزرگ تر است . از او بپرسید . بر او وارد شدند . پیرمردى میان سال ، بیرون آمد و گفت : از برادرِ بزرگ ترم بپرسید . بر سومین برادر ، وارد شدند . او را کم سال تر یافتند . نخست ، از او خواستند شرح حالِ خودشان را بگوید و سپس به پرسش ، آنها پاسخ دهد .
او گفت : آن برادرم را که نخست دیدید ، کوچک ترین برادر است . همسرى ناسازگار داشت که به وى ، بدى مى کرد . [برادرم] بر این بدى ها صبر کرد ، مبادا به گرفتارى بزرگ تر و طاقت فرسا مبتلا شود . آن زن ، او را پیر کرد . برادر دوم ، همسرى داشت که گاهى او را مى رنجانْد و گاهى او را شاد مى کرد . لذا او در مرزِ جوانى و پیرى قرار دارد . و امّا من ، همسرم همیشه مرا شاد مى کرد و هیچ گاه مرا آزار نداد و هرگز از او بدى به من نرسید . بدین جهت ، جوانى ام با او پایدار است . و امّا مسئله شما که وصیّت پدرتان است ، نخست بروید نبش قبر کنید ، استخوان هایش را بیرون آورید و بسوزانید و نزد من برگردید ، تا میانِ شما داورى کنم .
برادران رفتند . برادر کوچک تر ، شمشیر پدر را برداشت و دو برادر دیگر ، کلنگ برداشتند . وقتى خواستند نبشِ قبر کنند ، برادر کوچک تر گفت : نبش قبر نکنید . من سهم خود را به شما وا مى گذارم .
برادران ، نزد قاضى بازگشتند . مرد گفت : این ، شما را کفایت مى کند . مال را نزد من آورید . آن گاه به برادر کوچک تر گفت که ثروت را بردارد . [سپس افزود : ]اگر آن دو فرزندان آن مرد بودند ، [به هنگام نبش قبر ،] احساس ناراحتى به آنان دست مى داد ، چنان که به فرزند کوچک تر دست داد .
الإمام الصادق علیه السلام : النُشرَةُ فی عَشَرَةِ أشیاءَ: المَشیِ، وَالرُّکوبِ ، وَالاِرتِماسِ فِی الماءِ ، وَالنَّظَرِ إلَى الخُضرَةِ ، وَالأَکلِ وَالشُّربِ ، وَالنَّظَرِ إلَى المَرأَةِ الحَسناءِ ، وَالجِماعِ ، وَالسِّواکِ ، وغَسلِ الرَّأسِ بِالخَطمِیِّ فِی الحَمّامِ وغَیرِهِ ، ومُحادَثَةِ الرِّجالِ.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام : أروی أنَّهُ لَوکانَ شَیءٌ یَزیدُ فِیالبَدَنِ لَکانَ الغَمزُ یَزیدُ ، وَاللَّیِّنُ مِنَ الثِّیابِ ، وکَذلِکَ الطّیبُ ، ودُخولُ الحَمّامِ ، ولَوغُمِزَ المَیِّتُ فَعاشَ لَماأنکَرتُ ذلِکَ.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام : روایت مى کنم اگر چیزى بر توانمندى بدن بیفزاید ، مشت و مال چنین است ، و نیز لباس نرم ، بوى خوش و رفتن به حمّام . اگر مُرده مُشت و مال داده شد و زنده گشت ، آن را انکار نمى کنم .
