5

   اسحاق به یعقوب رسید. و حضرت یعقوب آن را به صورت دعا و حرز در بسته‏اى قرار داده و بگردن یوسف آویزان کرده بود. این جا جبرئیل آمد آن را بیرون آورد و بر تن یوسف پوشانید، و این همان پیراهین است که یعقوب از آن بوى یوسف را شنید و بینا شد: هنگامى که کاروان از مصر آمد. «1»

وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ در این صغر سنّ خداوند به یوسف وحى کرد چنان که به یحیى و عیسى وحى کرد.

لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا خدا به یوسف، وحى کرد تا به سرانجام کارش وى را مژده و بشارت دهد، و معناى جمله این است که حتما از این گرفتارى نجات مى‏یابى و براى برادرانت از آنچه بر سرت آورده‏اند نقل خواهى کرد. وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ: در حالى که به علت بالا رفتن موقعیت و مقامت و این که مدّتها از آنها دور شده‏اى نتوانند تو را بشناسند که یوسف هستى، و بعضى گفته‏اند: معناى وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ این است که آنها از این خبر نداشتند که ما به یوسف وحى مى‏کنیم و او را از وحشت و تنهایى بیرون مى‏آوریم. آنها خیال مى‏کردند که او را مونسى نیست.

وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً برادران یوسف در آخر روز، نزدیکیهاى شب پیش پدرشان آمدند و شروع به گریه کردند تا به او بفهمانند که راست مى‏گویند:

قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ گفتند پدر! ما رفته بودیم براى مسابقه، مسابقه دو، یا تیراندازى، در تفسیر گفته شده: «ننتضل» مسابقه تیراندازى، «وَ ما أَنْتَ»: بمصدق «لَنا وَ لَوْ کُنَّا: تو اکنون به دلیل علاقه‏اى که به یوسف دارى اگر چه ما نزد تو، راستگو باشیم حرف ما را نمى‏پذیرى چه رسد به این که اکنون به ما بدگمانى و اعتمادى به گفته ما ندارى.

بِدَمٍ کَذِبٍ آلوده به خون دروغى، و مى‏توان گفت موصوف به مصدر است براى

__________________________________________________

1- لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ، آیه 94.

                        ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص: 193

مبالغه مثل قول شاعر:

          فهن به جود و انتم به بخل‏

 

: «1» (جواد و بخیل نگفته، تا افاده مبالغه کند)، روایت شده است که یعقوب پیراهن را گرفت و بر روى صورتش انداخت و بقدرى گریست که صورتش با خون پیراهن رنگین شد و گفت: به خدا سوگند تا امروز گرگى را از این، بردبارتر ندیدم که پسرم را خورده و پیراهنش را بر تنش ندریده است. «2»

عَلى‏ قَمِیصِهِ در محل نصب است بنا بر ظرفیّت: جاءوا فوق قمیصه بدم کذب: و جایز نیست که حال مقدّم باشد، زیرا حال از مجرور بر آن مقدّم نمى‏شود.

قالَ: بَلْ سَوَّلَتْ: گفت هواهاى نفسانى‏تان امر عظیمى را برایتان آسان نمود و آزار یوسف را در چشم شما بى اهمیّت جلوه داد و این جنایت بزرگ را درباره او مرتکب شدید.

 «سول» استرخاء: سهل و آسان شمردن.

فَصَبْرٌ جَمِیلٌ کار من صبر جمیل است، یا صبر جمیل بهتر است، «صبر جمیل»، شکیبایى است که در آن جز به خدا شکایتى نبرند چنان که فرمود: از پریشانى و اندوهم تنها به خدا شکوه مى‏برم. «3»

وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ و براى تحمّل دردى که شما بیان مى‏کنید: یوسفم از بین رفته، فقط از خداوند کمک مى‏خواهم.

__________________________________________________

1- زنان نسبت به او یکپارچه بخشندگى‏اند، و شما نسبت به او سراسر فرومایگى- م.

2-

تاللّه ما رأیت کالیوم ذئبا أحلم من هذا: اکل ابنى و لم یمزق علیه قمیصه.

 [.....] 3-نَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ. آیه 86.

 [سوره یوسف (12): آیات 19 تا 20]

وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ قالَ یا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَعْمَلُونَ (19) وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (20)

                        ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص: 194

ترجمه:

و کاروانى فرا رسید و آب آور خود را فرستادند، او، دلو خود را در چاه افکند، و صدا زد: مژده باد، این کودکى است، این مطلب را کاروانیان، به عنوان یک سرمایه از دیگران پنهان داشتند، و خداوند به آنچه که آنها انجام مى‏دادند آگاه است. (19)

او را به بهاى کمى: چند درهم، فروختند و نسبت به او بى‏اعتنا بودند. (20)

تفسیر:


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اسفند 12ساعــت ساعت 9:7 صبح تــوسط سعید جندالمهدی | نظر بدهید