4

یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ در هر دو فعل، با نون، و با «ى» و با جزم، و نیز در اوّلى با نون، و در دوّمى با «ى» خوانده شده، و اصل «رتعه»، به معناى فراوانى و گستردگى است. مراد از عبارت این است: آنچه را نیاز داریم تناول کنیم و میوه‏ها و غیر آن را فراوان بخوریم.

__________________________________________________

1- آیه 80- فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لِی أَبِی.

2- اشمام در اصطلاح نحویان. با لب اشاره کردن به حرکت حرفى است بدون این که صوت شنیده شود، حرف ساکن را بوى ضمّه دادن بطورى که شنیده نشود، بهم آوردن لبها براى تلفّظ ضمّه به طورى که ضمّه تلفّظ نشود. فرهنگ عمید. اشمام.

                        ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص: 190

قرائت دیگر: «یرتع» به کسر عین، و «یلعب» مجزوم، با «ى» و «نون»، در هر دو، ذکر شده است، از «ارتعى یرتعى». گفته مى‏شود: «رعى» و «ارتعى» مثل «شوى و اشتوى»، و گاهى مى‏گویند: «یرتع» مجزوم، و یا «نرتع» به کسر عین، در حالى که فقط شتر آنها مى‏چرد. بنا بر این مضاف (ابل) حذف شده است.

منظور فرزندان یعقوب، از بازى کردن، بازى مباح بوده مثل تیراندازى و مسابقه دویدن.

لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ حضرت یعقوب پیش فرزندانش براى این که یوسف را با خود نبرند دو بهانه آورد: یکى این که دورى و جدایى او باعث غم و اندوهش مى‏شود چون حتّى یک ساعت طاقت تحمّل دورى‏اش را نداشت، دوم این که مى‏ترسید وقتى برادران به خوردن و بازى کردن مشغول و از یوسف غافل باشند، گرگ بر او حمله کند.

لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ «لام» علامت قسم است، و إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ جواب قسم، و نیز جانشین جواب شرط است، «واو» در «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» حالیه است: فرزندان یعقوب براى پدر سوگند یاد کردند: اگر چنان باشد که او تصور مى‏کند، و مى‏ترسد که در میان مردانى چنین نیرومند برادرشان را گرگ مورد حمله قرار دهد، در این صورت آنها مردمى خواهند بود که از ضعف و ناتوانى در شرف هلاکت و نابودى هستند، یا مردمى خواهند بود که سزاوار هلاکتند زیرا امیدى به آنها نیست، و یا جا دارد براى آنها آرزوى بدبختى شود، که آنها حضور داشته باشند و زنده باشند، و گرگ یکى از آنها را بخورد.

 [سوره یوسف (12): آیات 15 تا 18]

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (15) وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16) قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ (17) وَ جاؤُ عَلى‏ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ (18)

                        ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص: 191

ترجمه:

وقتى که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفیگاه چاه قرار دهند، ما به او وحى فرستادیم که در آینده آنها را از این کارشان با خبر خواهى ساخت در حالى که آنان نمى‏دانند. (15)

شب هنگام در حالى که مى‏گریستند پیش پدرشان آمدند. (16)

گفتند:

اى پدر، ما رفتیم به مسابقه و یوسف را نزد اثاثیّه خود گذاشتیم، گرگ او را خورد، ولى تو حرف ما را نمى‏پذیرى هر چند راستگو باشیم. (17)

و پیراهن وى را با خونى دروغین نزد پدر آوردند، گفت:

هوسهاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته است، من شکیبایى زیبا دارم و خداوند بر آنچه شما مى‏گویید یار و یاور من است. (18)

تفسیر:

أَنْ یَجْعَلُوهُ مفعول «اجمعوا» مى‏باشد، از باب «اجمع الامر و ازمعه» بر آن کار تصمیم گرفت. جواب «لمّا» محذوف و تقدیر این است: فعلوا به ما فعلوا من الأذى، روایت شده است که وقتى او را به بیابان بردند دشمنى خود را با وى آشکار ساختند، او را کتک زدند و آن گاه که خواستند در چاهش اندازند دستهایش را بستند و پیراهنش را از تنش کندند و او را به چاه فرستادند، و چون به نیمه راه رسیده بود، وى را انداختند، چاه آب داشت یوسف در میان آب افتاد پناه به سنگى برد و روى آن ایستاد.

روزى که حضرت ابراهیم را برهنه و عریان در آتش افکندند جبرئیل پیراهنى از حریر بهشتى برایش آورد و بر او پوشانید، بعدها ابراهیم آن را به اسحاق داد و از                        ترجمه جوامع الجامع، ج‏3، ص: 192


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اسفند 12ساعــت ساعت 9:7 صبح تــوسط سعید جندالمهدی | نظر بدهید